سودابه برمکی، شاعر و ترانهسرا
متولد شهریور ۱۳۶۳، کارشناس آموزش زبان انگلیسی
کتاب: دفتر دود

دفتر دود
یخ بسته روی شانهی از دست خالیاش
دو لولهی خمیده که خالیست از فشنگ
نزدیک بازوی چپ او تیر میکشد
چیزی نهم
ثل قلب که حجمی شبیه سنگ
خوشدارد از تو پرت شود سمت دیگری
بیمار نیش
عقربه از پشت لحظهها
زل میزند به ساعت روی مچش، تو هم
ثابت نگه ندار به او چشمهات را
باید اجازه داشته باشد نفس… نفس
از مسخِ شوکّ اینهمه خواهش رها شود
در چاهِ منجمدشدهی قرنها سکوت
با هضمِ ‘ه
ا’یِ ‘عاشقتهستم’ صدا شود
اصرار می
کنی به تو نزدیک…، صبر کن
گاهی برای فاصله آغوش چاره نیست
او سعی میکند که فراموش…
هیچ چیز
ویرانکننده تر
از
زخمِ
دوباره
نیست
در انعکاس حافظه، آئینهخانهای
از خُردههای خاطره تکرار میکند
با انهدامِ تکتکشان صد هزارتو
میسازد و ن
ساخته انکار میکند
لبخند میزنی که ‘تو آئینهی منی’
او سالهاست دورِ خودش تار میتند
از او چگونه حجمِ تو را درمیاوری؟!
شک میکند ب
ه خود، به تو لبخند میزند
وقتی تنَش پُر از عدم اعتمادهاست
چیزی نماندهاست برایش به غیرِ درد
هر سو که میرود به همین نقطه میرسد
‘ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد’
“آه… وقتی که تو میخندیدی”
و “نگو نیامدی که شاعر کنی مرا”
بیداریِ یه رویا
یا بازی سرابه؟
لعنت به ساعتی که رو رفتن تو خوابه
کابوس باشه اینبار چشماشو درمیارم
دس میکشم رو بالِشت
نه
نیستی کنارم
دور از هوات، تختم بوی جنون گرفته
قرص نجات خوردم
رویات جون گرفته
در، نیمهباز مونده سمت اتاق خالی
هی باز و بسته میشه روی گلای قالی
شبگنگیِ یه سایه
دنبالهی یه دامن
میچرخه رو زمین تا چشمام بستهتر شن
پلکای خسته از من
تن/خسته از خماری
هر دو کلافهایم از بغضای یادگاری
■
همهی دیوونگیام یه طرف
یه طرف درد دلای شبونه
هیچی انقد منو پرحرف نکرد
که شکنجهی سکوت این خونه
اینا آینهن یا تو که خود منی؟
لبای منه و خندههای تو!
جای من راه میره
میرقصه
رد پا
رد پا
رد پای تو
شعر و صدای سودابه برمکی: